خواهر گلم خواهر گلم ، تا این لحظه: 26 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
اورانوساورانوس، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
سیاره منسیاره من، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
للیللی، تا این لحظه: 25 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

🌠سیاره

بدون عنوان

امروز نیومدن واسه نصب کابينتا( ´_ゝ`) خیلی اعصابم خورد شد ،مامانم گفت از شنبه قراره بیان ...باز خدا کنه زیر قولشون نزنن .مثل اینکه این بنایی ما نمیخواد تموم بشه .  
5 شهريور 1394

بدون عنوان

امشب بابام واسه عید برامون یه دست بلوز شلوار خرید ،واقعا بابام خوش سليقست ها ،تمام معیارهایی که من تو یه لباس مد نظرمه در نظر گرفته .دستت درد نکنه آقاجون مهربونم :-* دیروز  اومدن و ام دی اف های کابينتامون آوردن ،قراره امروز کار نصبش شروع کنن...
5 شهريور 1394

بدون عنوان

قراره که از پنجشنبه بیان تا کابینت ها رو نصب کنند ،گفتن تا دوشنبه تموم میشه ....خدا کنه! راستی پنج شنبه شب خونه عموم دعوتیم که معلوم نیست بريم یا نه .اما من که دوست دارم بريم . ..... شنبه آاااااخرين جلسه کلاسمه ،خیلی دلم گرفته اصلا دوست نداشتم انقد زود تموم میشد .این ترم تمومه تا 11مهر ،آخه من چجوری صبر کنم تا اونجا ؟! کاش زودتر 11مهر بیاد .
4 شهريور 1394

بدون عنوان

تا امروز که سوم شهريوره نتونستم شروع کنم واسه درس خوندن ،دیگه خسته شدم  (~>__<~) خدایا بهم کمک کن ،از نظر روحی هنوز حالم خوب نیست همش احساس یه جور کمبود توی زندگیم میکنم ،نمیدونم این احساس چیه که داره من تو خودش غرق میکنه ؟!
3 شهريور 1394

بدون عنوان

بازم سلام،امروز یه روز فوق العاده پر استرس برای من بود ،تقریبا ساعت 4و 5دقيقه بود که رسیدم جلوی در جهاد دانشگاهی،رفتم تو کلاس و با یکی از بچه ها دوئتام تمرین کردم ،بعد از چند دقیقه بچه های دیگه هم اومدن و بعدشم استادم اومد ...شروع کردیم به تمرین تا ساعت 6و ربع . که بعد... اومدن دنبال ما و نوبت ساز فلوت بود ،اول استادم دو تا قطعه رو زد ،بعد نوبت دوئت من و استادم بود که شروع کردم دو جا ش خراب کردم اما تو دوئت بعدی جبران شد (^__^) در نهایت پنج نفری دو تا قطعه که برای چهارتا فلوت بود رو زدیم و این اجرا با تشویق حاضرین به پایان رسید ..و خاطرات اجرای اول من تا ابد در ذهنم خواهد موند . خدا جون ازت واقعا ممنونم که بهم کمک کردی تا به قول معلم...
3 شهريور 1394

بدون عنوان

دیشب برای اولین بار ساعت 1خوابيدم !بد نبود ولي هی بیدار میشدم .تصمیم گرفتم شبا زودتر بخوابم آخه میترسم این شب بیداری ها کار دستم بده. دیروز رفتم کلاس ،استادم گفت دوشنبه اجرا داریم و به من گفت باید بیای برای اولین بار اونجا یه قطعه رو اجرا کنی ،منم گفتم چون بار لوله من دوئت میزنم اینجوری واسه منم بهتره ،بعد از اونم قراره پنج نفری badineri اجرا کنیم و بعدشم Danny boy...خدا کنه خوب پیش بره،فردا باید ساعت چهار برم جهاد دانشگاهی واسه تمرین ،اجرا هم از ساعت 6و نیم شروع میشه.
1 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 🌠سیاره می باشد